باشگاه خبرنگاران تفکرجوان:
شادمانی همواره با خرسندی، خوشبینی، امید و اعتماد همراه است و از اینرو میتواند به عنوان یک کاتالیزور، نقش تسریع کنندهای در فرآیند توسعه جامعه داشته باشد. برخی جامعهشناسان میگویند همان طور که شادی و شادمانی قابل انتقال از نسلی به نسل دیگر است، بدبینی و ناشادمانی نیز در بین نسلها منتقل میشود. برخی نظریهپردازان اعتقاد دارند سطح پایین رضایت از زندگی و احساس خوشبختی، به گرایشهای منفی نسبت به کل جامعه منجر و دورههای طولانی برآورده نشدن آرزوها و انتظارات، موجب ظهور نگرشهای بدبینانهای میشود که این بدبینی از نسلی به نسل دیگر منتقل میشود. در این میان وضعیت نسل کنونی جامعه ایرانی چیست؟ به گفته پژوهشگران زندگی شهرنشینی، باعث کاهش شادمانی در انسانها میشود. امانالله قراییمقدم، جامعهشناس و استاد دانشگاه اعتقاد دارد ایرانیها در ادوار گذشته، بیشتر از امروز شاد بودهاند و شهرنشینی که یکی از جلوههای «مدرنیته» به شمار میرود، باعث فردیت بیشتر انسانها و کاهش میزان شادی آنها شده است.
ایرانیهای گذشته، ایرانیهای شادتر
امانالله قرائیمقدم معتقد است « در دوران باستان ایران، یکی از شادترین جوامع بشری بوده است. نمونه بارز این شادمانی رادر طول دوازده ماه سال میبینید که برای هر ماه و هر فصل، گروهی از مراسم جشن، پایکوبی و شادی و نشاط جمعی در تقویم داشتهایم. در وندیداد آمده است زرتشت با خنده متولد شده است. در دوران باستان، خنده و شادی، اساس جامعه ما بوده است. میبینیم وقتی رودکی میخواهد برای بخارا دعا کند، میگوید «ای بخارا، شاد باش و دیر زی» و حتی سعدی در این باره شعری بسیار نیکو دارد که میگوید بساط سبزه لگدکوب شد به پای نشاط، ز بس که عارف و عامی به رقص برجستند. این شعر معنای زیادی دارد و نشان میدهد شادی در جامعه گذشته ایران برای همه قشرها و افراد بوده است. واقعیت این است هر چه به زمان حال نزدیک میشویم، شادی و نشاط کمتری در جامعه میبینیم، البته در ادوار زمانی گذشته برخی از دورانهای شادی نیز داشتهایم. اما به طور کلی بر اثر جنگها، شکستها، فقر و بدبختی که به مرور گریبانگیر جامعه شده و به دلیل اینکه حکومتهای سلسلههای شاهی مردم را به طور دائم چاپیدهاند و به خوشگذرانی خود پرداختهاند، در حالی که مردم در فقر و بدبختی بودند، شادی واقعی در جامعه کمکم فروکش میکند».
این جامعهشناس کاهش شادی را به افزایش زندگی و رشد زندگی شهری مرتبط میداند و میگوید: « امروز میبینیم شادی و نشاط در جامعه نیست. دلیلش نیز این است که کارهایی که برای به وجود آمدن شادی و نشاط در جامعه باید صورت بگیرد کم است. کجا دیدهاید آمدن بزرگترین جشن باستانی یعنی نوروز، باعث ایجاد شادی عمومی شود؟ من اتفاقاً در مقالهای اشاره کردهام به مسؤولان که باید نوروز را به نوروزگاهها ببرند. باید به صورت جمعی شادی کرد، زیرا شادی به صورت فردی حاصل نمیشود. پای تلویزیون و ماهواره که انسان شاد نمیشود. شادی در جمع به وجود میآید و زیاد میشود. همانطور که زیبایی در جمع انسانها تجلی پیدا میکند. شادی وقتی است که جامعه شادی را احساس کند. الان میبینیم هرکاری که برای شادکردن افراد جامعه ایرانی صورت میگیرد، چندان موفق نیست. مثلاً موسیقی میسازند که به ظاهر شاد است، ولی واقعاً شاد نیست. چون روحیه کسی که موسیقی را مینوازد، معلوم است شاد نیست. آوازها و سریالهایی که از صدا و سیما پخش میشود پر از آه و اندوه و غم است، از در و دیوار، لباس و پوشاک و حتی رنگهای ماشینها غم میبارد. در مراسم شهادت، به سینه میزنیم ولی میبینیم در مراسم مبعث و تولد بزرگان نیز با همان رفتار دستها را بالای سر میزنیم. این کارها شادی نیست. شادی باید بیاید وسط میدان، مردم باید در خیابانها و استادیومها شادی علنی کنند».
انبوه تنها
به گفته این جامعهشناس این قضیه واقعیت دارد که انسان شهری تنها، بیکس، بیهویت شده و در لاک تنهایی خود فرو رفته است و کسی از درون لاک تنهایی او را نمیتواند بیرون بیاورد. در شهرها با پدیده «انبوه تنها» مواجهیم. انسانها در کنار همدیگر در جمعیتهای میلیونی و انبوه زندگی میکنند، ولی هر کدام تنها هستند. در شهر، انسانها، هر کدام وسیلهای هستند که دیگری به هدفش برسد. یک منشی که در شرکتی کار میکند، وسیلهای است که مدیرعامل به هدفش برسد. راننده اتوبوس وسیلهای است که شما را به سر کار برساند. شما حتی او را نمیشناسید، حتی امروز دیگر به او پول هم نمیدهید و با بلیت الکترونیک، دستمزد او را میپردازید، یعنی ارتباط تان با راننده اتوبوس واحد یا راهبر مترو، ارتباط انسان با انسان نیست. این مسأله در جامعه روستایی وجود ندارد یا خیلی کمتر از شهرهاست. وقتی شما تنها باشید، لاجرم غمگینتر از زمانی هستید که با جمع دوستان، خانواده یا رفقایتان به سر میبرید.
او در پایان میافزاید: در جامعه ناشاد هر تلاش و کوششی که از سوی حکومت برای توسعه اقتصادی، علمی، فرهنگی و سیاسی میشود، درست از سوی مردم، حس نمیشود. این همه پیشرفت علمی میکنیم، این همه آبادانی داریم ولی مردم احساس نمیکنند. چون موسیقی و سریال ما غمناک است. دیدن این سریالها یا شنیدن این موسیقیها شادی به وجود نمیآورد. جامعه میخواهد برود ورزشگاه و مسابقه فوتبال ببیند ولی میگویند دخترها نباید وارد شوند. در تلویزیون هنوز شما نمیتوانید موسیقی زنده ببینید. از رنگ لباسهای ما، غم میبارد. در جامعهشناسی رنگها میدانیم رنگ سیاه، رنگ مرده است. خاکستری، رنگ از بین رفتن است. رنگ شاد و رنگ زندگی، رنگهای سفید، آبی، سبز و سرخ هستند. گلدسته مساجد را فیروزهای میسازند، چرا سیاه نیست؟ برای اینکه در مسجد با خدا ارتباط میگیریم و با خدا بودن، باعث شادی میشود. مسجد، همیشه آدم را شاد میکند چون محراب مسجد، با نقش و نگار بسیار زیبا و رنگهای شاد تزئین شده، چرا این نقش و نگار را روی لباسمان نداریم یا از رنگهایی که در محراب و گلدسته مساجد میزنیم در لباس و پوشش خود استفاده نمیکنیم. از موسیقی تلویزیون، اخبار رادیو، دیدن سریالها، احساس گرانی، نبود کار، عقب افتادن ازدواج دختران و مسائل مالی مربوط به ازدواج همه و همه احساس اندوه میکنیم. به جرأت میتوان گفت شادی در جامعه نیست. تا شادی در جامعه به وجود نیاید، توسعه اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و بهبود روحی و روانی حاصل نمیشود.
انتهای پیام/نوآوران