امروز

شنبه, ۳ آذر , ۱۴۰۳

  ساعت

۱۳:۰۷ بعد از ظهر

سایز متن   /

ایران، سرزمینی با تاریخی کهن و فرهنگی غنی، امروزه با چالشی بزرگ روبه‌روست: بی‌توجهی به ظرفیت‌های جوانان که می‌تواند محرک اصلی توسعه و پیشرفت کشور باشد. در حالی که کشورهای دیگر با بهره‌گیری از نیروی جوان، آینده خود را می‌سازند، در ایران موانع تاریخی، فرهنگی و مدیریتی، این سرمایه ارزشمند را به حاشیه رانده است. این وضعیت نه تنها به تضعیف پتانسیل‌های کشور انجامیده، بلکه آینده نسل جوان و سرنوشت ملی را نیز با خطرات جدی مواجه کرده است.

۱. دلایل تاریخی و فرهنگی

ایران به‌طور سنتی ساختارهای مدیریتی و اجتماعی خود را بر پایه ارجحیت سن و تجربه بنا کرده است، به‌طوری که افراد مسن‌تر همواره در موقعیت‌های کلیدی قرار گرفته‌اند. این نگرش فرهنگی از دوران قاجار تا پهلوی و جمهوری اسلامی به‌طور مداوم ادامه یافته و نظامی را شکل داده که در آن تجربه و سن بیشتر، تعیین‌کننده شایستگی برای مسئولیت‌های بزرگ است. این فرهنگ عمیقاً در بطن سیستم‌های اجتماعی و سیاسی ایران ریشه دوانیده و مانع بزرگی برای ورود جوانان به عرصه‌های مهم تصمیم‌گیری شده است.

۲. دلایل علمی و مدیریتی

در ساختارهای مدیریتی سنتی، تجربه به‌عنوان مهم‌ترین معیار برای انتخاب افراد در پست‌های کلیدی در نظر گرفته می‌شود. این باور که تجربه می‌تواند از بروز اشتباهات جلوگیری کند و در زمان‌های بحرانی ثبات را حفظ نماید، باعث شده تا جوانان از دستیابی به فرصت‌های کلیدی محروم شوند. به‌ویژه در نظام‌های بزرگ و پیچیده، تجربه به عنوان یک مزیت غیرقابل انکار قلمداد می‌شود و این موضوع مانعی بزرگ برای حضور و نقش‌آفرینی جوانان محسوب می‌گردد.

۳. مذهبی و فرهنگی

احترام به بزرگترها و تأکید بر تجربه در فرهنگ ایرانی، به‌ویژه در حوزه‌های مذهبی و سنتی، جایگاهی ویژه دارد. این ارزش‌ها که ریشه در تاریخ و مذهب دارند، نه تنها در تصمیم‌گیری‌های اجتماعی و سیاسی بلکه در شکل‌گیری ذهنیت عمومی نسبت به مدیریت و رهبری نیز تأثیرگذار بوده‌اند. چنین نگرشی می‌تواند فضای مشارکت جوانان را محدود کرده و آنان را از فرصت‌های کلیدی دور نگه دارد.

۴. عدم نیاز به نیروی جوان

در برخی از ساختارهای موجود، نوعی از ثبات و عدم نیاز به تغییرات عمده وجود دارد که باعث می‌شود نیاز به ورود نیروی جوان کمتر احساس شود. اگر سیستم‌های فعلی به‌خوبی عمل کنند، انگیزه‌ای برای اصلاحات و جذب جوانان وجود نخواهد داشت. این وضعیت به‌طور طبیعی فرصت‌های کمتری برای جوانان ایجاد کرده و آنها را از عرصه‌های کلیدی دور می‌کند.

۵. چرایی عدم واگذاری قدرت توسط افراد مسن

افراد مسن‌تر غالباً تمایل دارند قدرت و مسئولیت‌های خود را حفظ کنند، زیرا این موقعیت‌ها نه تنها مزایای مالی و اجتماعی به‌همراه دارد، بلکه به آنها احساس امنیت و اقتدار می‌بخشد. این افراد معمولاً باور دارند که تجربه‌شان برای مدیریت امور ضروری است و جوانان هنوز به سطح لازم از شایستگی و تجربه نرسیده‌اند. چنین باوری، روند انتقال قدرت به نسل‌های جوان را با کندی مواجه می‌کند.

۷ – نقش اصلاح‌طلبان پیروز سال۷۶

پیروزی اصلاح‌طلبان در سال ۱۳۷۶ و ورود شخصیت‌هایی چون محمد خاتمی به عرصه قدرت، امیدهای بسیاری را برای تغییرات اساسی در ساختارهای سیاسی و مدیریتی کشور به همراه داشت. اما با گذشت زمان، بسیاری از این چهره‌ها که روزگاری نماینده نسل جوان و نماد تغییر بودند، پس از رسیدن به قدرت به تدریج در موقعیت‌های کلیدی ماندگار شدند و همان روندهای قدیمی را ادامه دادند. اصلاح‌طلبانی که با شعارهای تغییر به میدان آمده بودند، در نهایت به حفظ وضع موجود پرداختند و به مانعی بر سر راه ورود نسل جدید به عرصه مدیریت تبدیل شدند.

این رویکرد نه تنها امیدهای نسل جوان را ناکام گذاشت، بلکه باعث شد که آنان از مشارکت در عرصه‌های اجتماعی و سیاسی سرخورده شوند. جوانانی که روزی با شور و اشتیاق از اصلاحات حمایت می‌کردند، اکنون با مشاهده تثبیت قدرت نسل قدیم در پست‌های کلیدی، به یأس و ناامیدی دچار شده‌اند. این سرخوردگی موجب شد بسیاری از جوانان به این نتیجه برسند که اصلاح‌طلبان نیز توانایی ایجاد تغییرات واقعی را ندارند و امیدی به آینده‌ای روشن با وجود این ساختارها وجود ندارد.

۷. آسیب به جوانان و تفکر آن‌ها

عدم توجه به نیازها و خواسته‌های جوانان و همچنین عدم فراهم کردن فضایی مناسب برای ورود آنها به عرصه‌های مدیریتی و سیاسی، تبعات مخربی بر تفکر و انگیزه نسل جوان داشته است. عملکرد محافظه‌کارانه اصلاح‌طلبان نه تنها فرصت‌های لازم را برای جوانان فراهم نکرد، بلکه انگیزه‌های آنان را برای مشارکت در توسعه کشور به‌شدت کاهش داد.

جوانانی که روزی با شور و اشتیاق به اصلاحات پیوسته بودند، اکنون با مشاهده عدم تغییرات اساسی و تکرار الگوهای گذشته، به ناامیدی و بی‌تفاوتی گراییده‌اند.

این وضعیت به‌ویژه در زمینه «فرار مغزها» تأثیرات ویرانگری داشته است. بسیاری از جوانان تحصیل‌کرده و با استعداد به دلیل نبود فرصت‌های مناسب و عدم اعتماد به سیستم مدیریتی کشور، تصمیم به مهاجرت گرفته‌اند. بر اساس آمارها، حدود ۲۰۰ هزار نفر از جوانان ایرانی هر سال کشور را ترک می‌کنند که این موضوع به بحران جدی در نیروی انسانی کشور منجر شده است. محافظه‌کاری و ناتوانی اصلاح‌طلبان در ایجاد تغییرات اساسی، به این بحران دامن زده و برای جایگزینی جوانان نخبه‌ای که کشور را ترک کرده‌اند، حداقل ۵ تا ۱۰ سال زمان نیاز است.

این شرایط نشان‌دهنده عدم درک عمیق نیازهای واقعی جوانان از سوی مسئولین است. نتیجه این بی‌توجهی، کاهش شدید انگیزه‌های جوانان و افزایش نارضایتی اجتماعی است که می‌تواند تأثیرات منفی بلندمدتی بر توسعه و پیشرفت کشور داشته باشد.

در نتیجه: عدم بهره‌گیری از ظرفیت‌های جوانان در ایران به دلایل متعدد تاریخی، فرهنگی، مذهبی و مدیریتی، تأثیری عمیق بر ساختارهای اجتماعی و سیاسی کشور گذاشته است. برای تغییر این وضعیت و بهبود شرایط جوانان، نیاز به اصلاحات گسترده در ساختارهای مدیریتی، ایجاد فرصت‌های بیشتر برای نسل جوان و توجه جدی به بحران فرار مغزها وجود دارد. این بحران نیازمند اقداماتی سریع و مؤثر است تا از آسیب‌های بیشتر جلوگیری شده و آینده کشور تأمین گردد.
به قلم :مهدی لک

اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
برچسب ها:
دیدگاهها

شما هم می توانید دیدگاه خود را ثبت کنید

- کامل کردن گزینه های ستاره دار (*) الزامی است
- آدرس پست الکترونیکی شما محفوظ بوده و نمایش داده نخواهد شد